معنی جور واجور

حل جدول

جور واجور

گوناگون، دارای گونه های مختلف


جور

جفا

فارسی به انگلیسی

جور واجور

Assorted, Diverse, Motley, Odd, Random, Variant


جور واجور کردن‌

Diversify


آمیزه‌ جور واجور

Medley


جور

Accordant, Becoming, Class, Commensurate, Compatible, Complement, Consistent, Description, Homo-, Iso-, Kind, Favorable, Fitted, Harmonious, Inhumanity, Just, Line, Lot, Maltreatment, Manners, Match, Order, Right, Rigor, Rigour, Seasonable, Sort, Species, Stamp, Synchronous, Timely, Tr

فرهنگ عمید

جور

گونه، نوع،
(صفت) [مقابلِ ناجور] دارای نظم‌وترتیب و بسامان،
(صفت) دارای هماهنگی یا سازگاری،
* جور شدن: (مصدر لازم)
فراهم و آماده شدن،
مرتب و هماهنگ شدن،
* جور کردن: (مصدر متعدی)
فراهم و آماده کردن،
مرتب و هماهنگ کردن،

ستم کردن،
(اسم) [قدیمی] خط هفتم از هفت خط جام که بر لب پیاله باشد، خط لب جام،
[مجاز] پیالۀ مالامال و پر از می: پیالهٴ جور،

گویش مازندرانی

جور جور

بالا بالا


جور

سربالایی

مثل – مانند – بسان

فرهنگ فارسی هوشیار

جور

ستم کردن در حکم، میل کردن از راستی در راه، از راه منحرف شدن، کنار رفتن مثل، شبیه، منظم، مرتب، ناجور، نا مرتب مثل، شبیه، منظم، مرتب، ناجور، نا مرتب

واژه پیشنهادی

جور

نوع

فرهنگ معین

جور

(مص ل.) ستم کردن، ظلم کردن، (اِ.) ستم، ظلم. [خوانش: (جُ وْ) [ع.]]

نوع، گونه، منظم، مرتب،

معادل ابجد

جور واجور

425

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری